یامک و اسی از راه دزدی گذران می کنند. سیامک ، که به خدمت سربازی احضار شده ، از پادگان می گریزد. استوار خوش اخلاق ، که دوست پدر سیامک بوده است ، درصدد است تا سیامک را به خدمت نظام باز گرداند. اسی و سیامک در خانه ی دوست شان ممل، که در پمپ بنزین کار می کند...